شوخی جالب شهید محمدرضا دستواره با آیتالله خامنهای
تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۴۳۹۸۰۹
به گزارش همشهریآنلاین به نقل از مهر، بچه رزمندههای قدیمی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شهید سید محمدرضا دستواره را با روحیه سرزنده، لبهای همیشه خندان و بذله گوییهای دلنشینش میشناسند. چه آن موقع که رزمندهای ساده، در جبهه مریوان هم رزم حاج احمد متوسلیان و دیگر یاران همراهش بود و چه آن دورانی که مسئولیت واحد پرسنلی تیپ تازه تأسیس ۲۷ محمد رسول الله (ص) را به عهده گرفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
عباس برقی در خاطرات خود از شوخ طبعی این فرمانده شهید این طور یاد میکند: «… عملیات والفجر هشت که به پایان رسید خداوند این توفیق را نصیب بنده کرد تا همراه کادرهای لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) برویم ملاقات حضرت آیت الله خامنهای، که آن زمان ریاست جمهوری کشور را به عهده داشتند. در محل ریاست جمهوری ایشان ما را به حضور پذیرفتند و بعد از دریافت گزارش عملکرد لشکر در عملیات، از حاج آقا کوثری صحبتهای جالبی کردند… بعد از آنکه وقت دیدار به آخر رسید، وقتی آقا داشتند از پلکان انتهای سالن بالا میرفتند، دفعتاً معاون لشکر، سید محمدرضا دستواره، با همان روحیه شاد و بذله گویی خاص خودش، با صدای بلند گفت: برای رفع سلامتی ریاست جمهور… مکث کرد و چیزی نگفت. همه حضار متحیر به رضا خیره شدند. حتی آقا هم سر به عقب چرخاندند و تا ببینند چه کسی این جمله را گفت. محمدرضا تا دید آقا سر به عقب چرخاندهاند و به او نگاه میکنند با لبخند ادامه داد:.. بعث عراق اجماعاً صلوات. همه حضار با خنده زدند زیر صلوات! آقا هم خندیدند».
سید محمدرضا دستواره اول بهمن ۱۳۳۸ در یکی از مناطق محروم جنوب تهران، به نام گود مرادی، به دنیا آمد. این منطقه در امتداد ضلع شرقی ترمینال جنوب و در حوالی میدان شوش قرار دارد. در آن روزگار وضعیت مالی خانواده سید محمدرضا مناسب نبود، سید سال۱۳۵۰ وارد مقطع راهنمایی شد و سه سال دوره راهنمایی را در مدرسه شاه، که در محله باغ آذری قرار داشت، سپری کرد. اما از آن پس به علت شرایط نامناسب اقتصادی، ترک تحصیل کرد و برای کمک به خانواده در یک کارگاه خیاطی، در بازار تهران مشغول کار شد. یک سال پس از ترک تحصیل، دوباره درس خواندن را شروع کرد و در سال ۵۴-۵۳ در دبیرستان پهلوی در پایه اول متوسطه مشغول شد.
سید محمدرضا دستواره بعدها با بغضی در گلو در سخنرانی خودش از این روزها این طور یاد میکند:
«…من آدمی هستم که از توی گود بلند شده. هزار دفعه گفتهام؛ از یک محیط فاسد بلند شدهام. اگر انقلاب نبود، معلوم نبود سرنوشت من چه میشد. وقتی به سپاه آمدم هم سرنوشت من معلوم نبود. امکان داشت آدمی بشوم که سپاهیگری را به عنوان شغل انتخاب کرده است. یک اسلحه روی دوش بیندازم و پست بدهم و بعد سر برج حقوق بگیرم. نمیخواهم از حاج احمد بت درست کنم؛ اما آدمی به نام حاج احمد سر راه من قرار گرفت و وسیلهای شد که من این بشوم که الان هستم و نخواهم به سپاهی گری به چشم شغل نگاه کنم..»
در روزهای بحبوحه انقلاب سید و دیگر جوانان جنوب شهر در مناسبتهای مختلف از مقابل مدرسه دستههای تظاهرات راه میانداختند و در خیابان شوش و کوچه پس کوچههای اطراف آن علیه رژیم پهلوی شعار میدادند. گاهی نیز شیشهی مغازه مشروب فروشی را میشکستند. سید سالها بعد در سخنرانیهای خود از روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ این طور یاد میکند: «…یادم هست روز ۲۲ بهمن هر جا مردم به کمک نیاز داشتند تا پادگانها و مراکز امنیتی را تسخیر کنند سریع با بچهها به آنجا میرفتیم. آن روز اولین جایی که رفتیم کاخ دادگستری در میدان ارگ تهران بود. در زیرزمین کاخ تعدادی افراد زندانی بودند. آنها را آزاد کردیم. بعد به طرف پادگان جی رفتیم. از آنجا به مقر شهربانی در خیابان شاهپور رفتیم و به اتفاق نصرت قریب یک اسلحه «ام یک» گیرمان آمد.»
آبان ۱۳۵۸ محمدرضا دستواره به عضویت سپاه پاسداران درآمد و پس از پشت سرگذاشتن ۱۵ روز دوره آموزشی در پادگان امام حسین به گردان چهار سپاه مستقر در پادگان، ولی عصر معرفی شد. فروردین ۱۳۵۹ بود که سید به گروه احمد متوسلیان در پاوه پیوست. او تا ۱۷ بهمن ۱۳۶۰ یعنی تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص) در غرب کشور با ضد انقلاب مبارزه کرد و بعد از آن همراه فرمانده محبوب خود وارد تیپ شد و مسئولیت واحد پرسنلی را به عهده گرفت.
اما شاید از بعد ناپدید شدن فرمانده محبوبش هر روزش برای سید سالی گذشته. از غم ربوده شدن حاج احمد تا شهادت همت و دیگر دوستانش در هر عملیات… از روزهای روانسر و مبارزه با ضدانقلاب تا قائم مقامی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در آزاد سازی مهران سال ۶۵. روزهای عملیات کربلای ۱، حضور سید محمدرضا، با سمت قائم مقامی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)، در این عملیات بسیار چشمگیر بود. فعالیت او در عملیاتهای شناسایی و آماده سازی لشکر و ارائه نظرات کارشناسانه باعث شد لشکر ۲۷ در این عملیات به همه اهداف دست پیدا کند. اما روح بی قرار این فرمانده شوخ طبع دفاع مقدس بالاخره در روز جمعه سیزدهم تیرماه ۱۳۶۵ در پایین ارتفاعات قلعه آویزان آرام گرفت و شهر مهران به برکت خون این سرباز دلاور از تیررس گلولههای دشمن در امان ماند.
دستواره در تمام وقت عملیات او بود که یک تنه همه را دنبالش میکشید. در جایی دیگر که اوج آتش دشمن بود، بلندگو دستش گرفت و مردانه ایستاد و فریاد زد الله اکبر. یاران اباعبدالله! اینجا صحنه امتحان است. اینجا کربلاست و اگر لبیکگو هستید، عزم جزم کنید و دشمن را عقب برانید. برخیزید و امتحان پس دهید. اینجا صحنه پیکار حق و باطل است. پس تکبیر بگویید و به قلب دشمن یورش ببرید.
در بخش پایانی این نوشتار نحوه شهادت این فرمانده شهید را به روایت حمید فرزاد از دوستان این فرمانده شهید میخوانید.
جمعه سیزدهم تیرماه ۱۳۶۵- مهران... دیگر داشتم از پا میافتادم، ساعت سه و نیم یا چهار صبح بود. آمدم پیش رضا دستواره و گفتم: ببین داش رضا، گفتی بالا سر لودرها وایستا تا آنها خاکریز را تمام کنند. من هم یکسره بیدار ماندم و خاکریز را تمام کردم. الان برو نگاه کن، خاکریز از ده بهروزان تا پای قلاویزان کشیده شده. رضا دستی به سرم کشید و گفت: آفرین حمید جان! دست درد نکند. حالا برو یک جایی پیدا کن و چند ساعتی بگیر بخواب. یک جا هم برای من بینداز. شاید من هم آمدم و یک استراحتی کردم. در نزدیکی همان خاکریز، بچههای اطلاعات لشکر، یک قرارگاه دشمن را گرفته بود که چند تا سنگر خیلی محکم داخل آن قرار داشت.اطراف آنجا را گشتم دوتا پتو گیر آوردم و بعد هم داخل یکی از سنگرهای خالی شدم. یکی از پتوها را برای خودم پهن کردم و دیگری را برای رضا. نمیدانم چند ساعت خوابیدم. فقط یادم هست، نور مستقیم و داغ آفتاب تیرماه به صورتم خورد، بیدار شدم. گوش تیز کردم، دیدم یک نفر فریاد میزند… آمدم جلوی سنگر ببینم چه خبر است؟ ناصر خوش قلب از بچههای مخابرات تا مرا دید، گفت: رفیقت مجروح شده. حاج رضا دستواره. با خودم گفتم: اگر رضا فقط مجروح شده، پس این آقا چرا این قدر دستپاچه است؟ پرسیدم: راستش را بگو. رضا شهید شده؟ سرش را انداخت پایین و چیزی نگفت. جنازه حاج رضا را بردند معراج شهدا. نفهمیدم چطوری خودم را به تا معراج رساندم. رفتم بالاسر رضا، دیدم ترکش خمپاره بدنش را سوراخ سوراخ کرده. بالای پیکرش نشستم و گریه کردم.
کد خبر 612191 برچسبها شهید - دفاع مقدس رهبر معظم انقلابمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: شهید دفاع مقدس رهبر معظم انقلاب لشکر ۲۷ محمد رسول الله سید محمدرضا دستواره رضا دستواره حاج احمد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۴۳۹۸۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عارف: باید مسئولانه در صحنه حضور داشت
به گزارش «تابناک» به نقل از فارس، محمدرضا عارف، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در جریان روند درمانی آیت الله العظمی محمد علی گرامی قرار گرفت. رئیس بنیاد امید ایرانیان که به ملاقات آیت الله گرامی رفته بود ضمن آرزوی شفای عاجل برای ایشان از خدمات ارزنده این مرجع عالی قدر تجلیل کرد.عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به مشکلاتی که جامعه با آن رو به رو است بویژه در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی نسبت به نقش و جایگاه علما و مراجع برای ارائه راهکارهایی برای برون رفت از وضعیت فعلی تاکید کرد.
محمدرضا عارف چالشهای حوزه فرهنگی و اجتماعی جامعه را بعضا ناشی از عملکرد مسئولان اجرایی کشور دانست و تصریح کرد : اگرچه مردم عزیز کشور با مشکلات متعددی رو به رو هستند اما نباید ناامید بود و باید مسئولانه در صحنه حضور داشت و کشور را به حال خود رها نکرد و کنار نکشید. آیت الله گرامی نیز در این دیدار ضمن قدردانی از دکتر عارف تاکید کردند رسالت مهمی بر عهده شما است که برای توفیق جنابعالی در امورات مهم دعاگو شما هستم.